تله های زندگی تله ی رها شدگی

تله رها شدگی یا طرد شدگی به چه معنا است؟

کسی که درگیر تله رهاشدگی است، همواره انتظار میکشد عزیزانش او را رها کنند و بروند. بخصوص او همیشه نگران است که مبادا شریک عاطفی او قید همه چیز را زده و او را به حال خود رها کند. این شخص معتقد است که، روابط نزدیک دیر یا زود پایان خواهد یافت. زندگی این افراد در دوران کودکی معمولا با جدایی والدین یا مرگ آنها همراه بوده است.

آزمون تله‌های زندگی;شما در کدامیک از تله‌های زندگی به دام افتاده اید؟
اگر نمیدانید که به تله رهاشدگی گرفتار هستید یا نه و یا در این مورد مردد هستید، در تست تله رهاشدگی شرکت کنید تا وضعیت خود را بررسی کنید.

این مسئله که الگوی زندگی ما معمولاً در کودکی شکل می‌گیرد تا حدود زیادی مورد توافق همگانی است. همه انسان‌ها هم در دوران کودکی ناتوان، ناآگاه، وابسته به دیگران و بی‌تجربه هستند و طبیعی است که آسیب‌های زیادی دیده باشند. مشکل ازآنجایی آغاز می‌شود که این تجربیات اولیه زمینه‌ساز افتادن ما در تله‌هایی می‌شوند که گاهی در تمامی عمر همراه ما هستند.

به یاد داشته باشیم که ممکن است ما در شکل‌گیری این تله‌ها نقش نداشته باشیم ولی در تداوم آن‌ها مسلماً مسئول هستیم. تله زندگی، اصطلاحی عامیانه است برای اشاره به آنچه متخصصان طرح‌واره می‌نامند.

 

منشا پیدایش تله رهاشدگی

 تله رهاشدگی همچنین می تواند زمانی ایجاد شود که پدر و مادر در توجه به نیازهای کودک کوتاهی کرده باشند. به عنوان مثال، ممکن است دفعات مکرر وجود داشته باشد که در آن کودک تنها مانده یا برای مدتهای طولانی کسی به او توجه نکرده است.

در صورتیکه به تله رهاشدگی توجه نشود و مورد درمان قرار نگیرد، اثرات مخربی میتواند داشته باشد.

به عنوان مثال:

  • چک کردنهای مداوم شریک عاطفی
  • ناراحت شدن از یک دوست صمیمی در صورت بی توجهی گاه و بیگاه او
  • و مثال های بیشمار دیگر

همگی از آثار زیان بار این تله هستند.

هر واقعه ای که دوران کودکی این فرد را یادآوری کند و رهاشدنهایش را به خاطر بیاورد، منجر به رفتار واکنشی نامناسب این فرد خواهد شد.

راه بهبود و درمان تله رهاشدگی چیست؟

درمان تله رهاشدگی همانند دیگر تله ها کاری زمانبر است و مستلزم تلاش پیگیر و انجام تمرین میباشد. ما در اینجا به چندین مورد اشاره میکنیم که به بهتر شدن این تله کمک میکند.

گام اول: بپذیرید که درگیر تله رهاشدگی هستید

پذیرش، کلید رشد است. شما نمیتوانید روی بهبود چیزی که نمیشناسید و ازش آگاه نیستید، کار کنید. در قدم بعد میتوانید بر روی چرایی و چگونگی به وجود آمدن آن نیز فکر کنید. فکر کردن در مورد و منشا پیدایش این مشکل میتواند شما را اذیت کرده و برای شما چالش برانگیز باشد. دلیل آن اینست که باید خاطراتی را از کودکی مرور کنید که شاید زیاد هم خوشایند نباشد. ولی بسیار کلیدی و سازنده است.

گام دوم: به هیچوجه تکذیبش نکنید

تکذیب باعث حادتر شدن داستان میشود. تکذیب باعث میشود که به خودتان بیشتر صدمه بزنید.

گام سوم: علایم رو بشناسید

فکر میکنید شما درگیر تله رهاشدگی نیستید؟
احساس رهاشدگی خودش را به طرق مختلف نشان میدهد. احساس عدم امنیت، حسادت، احساس نیاز همیشگی به چیزی یا کسی، چسبیدن به دیگری همگی میتوانند از نشانه های ترس از رهاشدگی باشند. این افراد معمولا درگیر رابطه ای میشوند که طرف مقابل حضور کمی دارد و یا به رابطه متعهد و پایبند نیست.
طرز تفکر بدین صورت است: (اگر یک رابطه ی واقعی در میان نباشد در آنصورت کسی نمیتواند شما رو ترک کند)
علامت دیگر به اینصورتست که: اگر شما در وفاداری کامل به رابطه باشید، شما اولین کسی هستید که ترک میشوید!

گام چهارم: راهکار مقابله به مشکلاتی که پیش می آید

مهم است که وانمود نکنید رهاشدگی به شما صدمه ای نزده است. به وقتش اینکار رو کرده است! درست و حسابی هم اینکار رو کرده است. اما نباید خودت رو سرزنش کنی. تو مسئول این رهاشدن نیستی. نباید عزت نفست را از دست بدهی. غمگین نشو.
پس چه کنم؟ فقط ببینش، ازش آگاه شو، میتوانی کمی ناراحت بشی (شایدم عزاداری کنی) سپس رهایش کن برود!
مشکل رو آزادش بگذار که رها شود. به هیچ وجه با آن درگیر نشو.
اینو از یاد نبر: تو با حادثه یکی نیستی!

گام پنجم: ازچشمان بزرگترها نگاه کن

از دید یک کودک، مادر یا پدر با من رفتاری داشته است که مطابق میل من نبوده و احساس امنیت نکردم. ناراحت شدم. اما..
آنها هم خودشان درگیر دست و پنجه نرم کردن با یک رابطه عاطفی بودند و مشکلات خودشان را داشتند. ولی من پدر و مادری رو میدیدم که زیاد با هم دعوا میکرند! الان که بزرگ شدم، میتوانم دنیا رو از دید بزرگترها ببینیم و حتی از والدین کمک بگیرم تا بهتر بتوانم درکشان کنم و پروسه خود-درمانی خودم رو بهتر پیش ببرم. به عبارتی از این طریق به خود-درمان شدنِ خودم کمک میکنم.

گام ششم: بپذیر که انسانها می آیند و میروند

زندگی مجموعه ای از درود و بدرود هاست. البته بیانش سخت است اما جزیی از زندگی ست.
هرچه بهتر با تغییرات کنار بیایی، و بهتر هضمش کنی، به درمانت کمک میکند. و بالعکس!

گام هفتم: گاهی منشا این مشکل به خاطر کودکی ما نیست، بلکه تجربیات بزرگسالی ما آن را میسازد. که البته کمابیش مسائل بالا در موردش صدق میکند. ولی بحث مفصلی رو طلب میکند.

سخن پایانی: عزت نفست را بالا ببر 

وقتی تو به راستی ارزش های خودت را ببینی و تحسینشون کنی، احساس قدرت میکنی.

  •  از خودت واکنش اتوماتیک نشان نمیدهی
  • رفتارهایی از روی عصبانیت و بدون کنترل نشان نمیدهی
  • با خودت و درونت به صلح بیشتری میرسی

عزت نفس بالا به این معنی نیست که کسی در زندگیت نمی آید و نمیرود بلکه معنیش اینست که تو از رفتن دیگران آسیب خیلی کمتریمیبینی.

توجه کنید: این که دیگران ما را ترک میکنند هیچ ربطی به آنها یا به احساسی که من نسبت به آنها دارم، ندارد. همه این مشکلات به خاطر کمبود علاقه من به خودم است! یعنی من خودم را به اندازه کافی دوست ندارم و عاشق خودم نیستم.


  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 159بار
  • انتشار : جمعه 28 تير 1398 - 20:49